شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
سیزده سال است هرجا غصهام رادیدهای زودترازدیگـران حال مرا پـرسـیدهای
مثلخورشیدی به رویماه منتابیدهای بیـشـترازبچههای خود مرا بـوسـیدهای
حسنکردم که یتیمم با تودراینسالها
هم عـموبودی برایم هم پـدراینسالها
نجمه آورده لباس پاک و خوشبـوی مرا خواهر تو شانه کرده ایعمو موی مرا
آبـرودارم زمـین نـنـداز پس روی مـرا راستی!دیدی توحرز روی بازوی مرا؟
لطف کناین بارآخرهم مرا اکبر بدان همچواواذنم بده؛ازدرگهت من را مران
مست هم هـستـند درآغـوش هم افتادهها میخـورد بریکـدگر لبهـای جـام بادهها کار دشواری است این دل کندن از دلدادهها درد دلهای عـمـوهـا و بــرادر زادههـا
قلبم ازجا کنده شد قبل ازسفر گریه نکن
ای عمو از حال رفتی اینقدر گریه نکن
نه فـقـط مردان ما کشته شدن را دیدهاند بچههامان جـنگهای تن به تن را دیدهاند
پیش خود گفـتند قبلا خشم من رادیدهاند عدهای که در جمل جنگ حسن را دیدهاند
میگذارم برسر خود تاج شاهـنـشـاه را
نصفـۀ عـمامهای پوشانده نصف مـاه را